سفارش تبلیغ
صبا ویژن

او ، من ، ما

نظر

برای سفر

از عمد

چند تا سوال و پیگیری و نوشتن لیست رو بر عهده اش گذاشتم

ببینم چقدر حواسش را میدهد

چقدر مهم هست برایش

حتی اگر کار داشته باشد

در حالی که مشغله و مسئولیت من چند صد برابر اوست

نشده تا امروز از چیزی غافل شوم و یا بگویم وقت نمیکنم

وقتی میدونم کلی از تایمش رو به تفریح و مهمونی و استراحت و .... میگذرونه

انتظار دارم همونقدر هم براش مهم باشه

به جز جمع کردن وسایل خودش میخوام بدونم به چیز دیگه ای هم دقت میکنه ، وقت میزاره یا فقط براش آراستگی خودش و گشت و گذار و تفریح و لباس و عکس گرفتن در سفر براش مهمه

این شاید اولین بار هست که میخوام بدونم چطور عمل میکنه واقعا


نظر

این چندمین بار است که بنا به هر دلایلی من احساس خوبی ندارم

یا دلم تنگ هست

یا دلشوره

یا ناز دارم و دلم توجه میخواهد

و هر بار با چیزی شبیه این مضمون مواجه میشم

که همیشه که نمیتونم نازت بدم

این بار اگه بحث و دعوا نشد خودم رو زدم به اون راه

نمیخوام بهش بگم

نمیخوام بدونه هم

اما فکر نمیکنم بعد از چند ماه یه بار من یه کم بی حوصله بودن طوری رفتار کنه که ازش مایوس بشم

شاید داره اشتباه بقیه رو میکنه

که با این مدل رفتار بیشتر من به سمتش کشیده میشم و جذبش میشم

در صورتی که برای من برعکس بوده و هست و خواهد بود

این 2-3 روز هرطوری بود گذشت و میگذره

منتظرم ببینم تو سفر پیش رو چه رفتار و حرکاتی ازش میبینم

خوب نیستم در کل

اما حتی "او" هم نفهمیده که "من" خوب نیستم


نظر

شاید ندانی

شاید هم بدانی

بدون هماهنگی قبلی

با چیزایی که پیش اومد انگار داری امتحان میشی

نه اینکه بخوام امتحانت کنم

اما با چیزهایی که پیش اومد

منتظرم ببینم چطوری عمل و رفتار میکنی


نظر

درست مثل بارها و دفعاتی که حال نداشتی و محل نمیدادی

شاید بعد از چند سال یکبار من دلم بدجور میخواست تو پیشقدم شوی و من رو از این حال بیرون کنی

هرچند که با این جمله متاسفم برات تموم شد

اما صبحش پیام دادم و حالت رو پرسیدم

در حالی که اصلا حال خوبی هم نداشتم و همچنان هم دلخور هستم

وقتی مدتی گذشت و جوابی ندادی زنگ زدم و دیدم خطتت خاموش هست

امیدوارم به خاطر نداشتن شارژ و اینها بوده باشه که میدونم نیست البته

ولی قدم در راه بدی گذاشتی

دوست آن است که گیرد دست دوست

در پریشان حالی و درماندگی

تو شرایط سخت هست آدمها خودشون رو نشون میدن


نظر

شروع خوبی داشت

اما وسطش یکهو زیر پایم را خالی کرد

بدترش کرد

و تیر خلاص را با این جمله زد

برو

حوصلتو ندارم

امشب حرف نمیزنی

فردا هم پیام نده

یه صدم درصد به این فکر نمیکنه که وقتی حوصله ندارم یا حرف نمیزنم 

وظیفه اون هست بیاد و حرف بزنه

نیمه و سهم خودش رو از رابطه انجام بده

من هم میتونم گاهی بی حوصله

کاهی دلگیر

باشم و بشم

و دو سال پیاپی من همیشه با همه چیز کوتاه و کنار اومدم

یه بار بعد از دو سال ناز خریدن حرف زدن چیز زیادی نیست به نظرم


نظر

دو زاریش افتاد که خواستم درسی بگیرد

از اینکه من با همه ادمهایی که میشناخته یا در ارتباط بوده فرق دارم

انتطار داشتم با پوست و استخوانش این رو بفهمه

از تمام این مدت از تمام کارهایی که برایش ، برایمان کردم

شاید این هم تلنگر دیگری بود

اما با حرفای امشبش

مرهمی شد بر دلخوری های امروز

نه اینکه کامل و کافی

اما شاید به دلش افتاد

باید حواسش به قول خودش به رابطه اش باشد

بالا سرش باشد

جلو حس های بد را بگیرد


نظر

جدا از موضوع نوشیدنی که بارها بهش گفتم

یادم اومد

بیشتر از چند ماه هست که ازش 90 خواستم

این رو هم هی پیچوند و مالوند

این هم یادم هست !

 

راضی نگه داشتن من سخت هست ؟

نمیدونم  !


نظر

شرکت برام پیش افطاری آورد

نخوردم و بخشیدم به همکارم

حتی غذا خوردن هم بهم لذت نمیده

نه شام خوردم

نه صبح چیزی

نه ظهر با اینکه مریض هستم و دارو باید بخورم و غذا باید خورده باشم

اما میل نداشتم

ذهنم درگیر تر از این حرفاست