سفارش تبلیغ
صبا ویژن

او ، من ، ما

نظر

فکر میکنم این اولین بار و اولین سفری هست که حوصله ندارم واقعا

چون احساس میکنم هیچ کشش و توجهی و هیجانی متقابلی دریافت نمیکنم

کلا عید رو که در گیر بیماری بودم

جالبه عید پارسال هم هیمنطور بود و دوره نقاهت از عمل رو میگذروندم

دو سال هست من عیدی نداشتم

تفریحی نداشتم

حتی نرفتم جاهایی که بخوام یه کم خوش بگذرونم

و نزدیک به 6 ماه هست که میگم یه کم از مشروب هایی که میخورین یا میدونین یا میشناسین بیار یا بگیریم من هم دلم هوس کرده

و انگار نه انگار

این سری هم گفتم بهش و عهد کردم با خودم دیگه نگم هیچوقت و نمیخوامم بگم

انتظار بیجایی نیست وقتی چیزی میگم یه بار اونقدر مهم باشه براش که اولویت بزاره همونطور که تا حرف از دهنش در نیومده من براش انجام میدم

راستش حس میکنم داره یه طرفه میشه ارتباطمون

نمیدونم کی این نوشته ها رو میخونی و عکس العملت چیه

فقط اینطوری دارم حس میکنم و به قول خودت دیگه دارم نمیتونم

اونقدری که من پا پیش میزارم

گذاشتم

هر کاری بتونم میکنم رو حس میکنم دریافت نمیکنم

منظورم پول فقط نیست

وقت

توجه

اولویت

همه ایناس

یه روزی از نخوردن یه رون مرغ که دوس داشت و سینه خورد و دم نزد و به من داد اونقدر لذت بردم که فکر کنم 10 بار تا حالا بهش گفتم ، تشکر کردم و یادمم مونده

اما الان صفر تا صد همه چی رو بزاریم کنار هم

اونطور نیست

یا من حس میکنم که اینطور نیست

کاش اینطور نباشه

کاش اگه هست دریابه و یه فکری کنه

اگر نه نمیدونم تا کی اینطوری پیش خواهیم رفت